0
۴+
اطلاعات بیشتر
درباره پرنسس و خدمتکار
در زمانهای قدیم ملکهای با تنها دخترش زندگی میکرد، دخترش خیلی زیبا بود و مادرش خیلی به اون علاقه داشت. روزی رسید که پرنسس (دختره) باید به سرزمینی میرفت تا با شاهزادهای ازدواج بکنه. ملکه به دخترش لباسهای زیبا، فنجونِ طلا و خیلی چیزای دیگه داد. اما در بین چیزهای زیادی که به دخترش داد یک چیزِ ویژه هم بود اونم یک اسب بود ولی نه یه اسب معمولی اون اسب میتونست حرف بزنه. پرنسس عاشق این اسبش بود و اون رو فلادا صدا میزد. وقت رفتن، ملکه سه قطره خون رو دستمالِ سفیدی ریخت و اون رو به دخترش داد.
این انیمیشن را چقدر دوست داشتی؟
الی
جالب بود
AYSAN
خوب بود دوستص دارم
عالییییییییی بودددددددد
نظری ندارم
عالیه?
مشاهده نظرات بیشتر